راست و دروغ!

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فیلسوف است.

کسی که راست و دروغ برای او یکی است متملق و چاپلوس است.

کسی که پول می گیرد تا دروغ بگوید دلال است.

کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد گداست.

کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است.

کسی که پول می گیرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکیل است.

کسی که جز راست چیزی نمی گوید بچه است.

کسی که به خودش هم دروغ می گوید متکبر و خود پسند است.

کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.

کسی که سخنان دروغش شیرین است شاعر است.

کسی که علی رغم میل باطنی خود دروغ می گوید زن و شوهر است.

کسی که اصلا دروغ نمی گوید مرده است.

کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد بازاری است.

کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.

کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سیاستمدار است

یالان=دروغ

همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!

گفتم:می دونم!

گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!

گفتم: می دونم!

گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی !

… گفتم:می دونم!

گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!

گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم



 برای خیانت ، هزار راه هست،


اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست


تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم ،

گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد !!!


    دروغ می گفت........

دیگری را دوست می داشت...

      بارها از او پرسیدم دوستم داری می گفت:آری

آخر از پای شکیبایی افتادم گفتم راستش را بگو هرچند هم که سخت باشد تو را خواهم بخشید......

آیا پای یکی دیگر در میان است؟

کمی چرب زبانی کرد و در آخر گفت: آری

گفتم تو سال ها به من دروغ گفتی این بار من به تو دروغ می گویم:

                       تورا هیچ وقت نخواهم بخشید

 

خــــداحافــظ نگو

خداحــــافظ نگو وقتی                   هنوز در گیــر چشماتم

خداحافــــظ نگو وقتی                   تا هرجا باشی هـمراتم

 

تو اون گرمای خــــــورشیدی           که میری رو به خاموشی

نمــــی دونی چـــقدر سخـــته           شبه ســـرده فرامــــــوشی

شـبی که کـــــوله بــارت رو           میــون گریـــه می بــستی

یه احساسی به من می گفت           هنوزم عاشــــقم هســـــتی

 

خداحـــافظ نگـــو وقتی                هـــنوز در گیـــر چشماتم

خــــداحافــظ نگو وقتی                تـــا هرجــا باشی همراتم

چرا حالــت پریـــشونه                چـــــرا مایوس و دلسردی

خداحــافظ نــگو وقتی                هـــنوزم میشـــــه برگردی

 

تو یــادت رفته اون روزا              یکی تنها کــست میشد

خداحــــافظ که می گفتی            خـــدا دلواپست می شد

خدای عاشقی ..


بگذار عالم بداند


من ذره ذره ذرات جهان را


جایگزین کسی کرده ام


که هیچ چیز جایش را نمیگیرد!


آخر او ...!


خدای عاشقی های من است!


مگر کسی می تواند جای خدا را بگیرد.........؟


هرگز!

شعر کریسمس

شعر "شب برفی کریسمس"

خانه ای کوچک و زیبا

در جنگلی بزرگ

با درختانی بلند

و پوشیده از برف

به غیر از آدم برفی

که لبخندی بر لب دارد

همه کنار آتش بخاری جمع اند

و چه شادمانه و خوشبخت

سال نو را با هم

و در کنار درخت کاج تزئین شده

جشن می گیرند

و بیرون

دانه های بلورین برف

آرام آرام پایین می آیند

در شب برفی کریسمس...

 

 

شعر "آدمک برفی"

طلسمم کرده ای آری شبیه آدمک برفی

پراز فریاد تکراری شبیه آدمک برفی

مراازنو تراشیدی ز جنس سرد برف و بعد

نمودی پرده برداری شبیه آدمک برفی

سرش ازمن تنش ازمن نگاه برفی اش از تو

میان چار دیواری شبیه آدمک برفی

وجودم برف باریدو زمستان حضورم را

نگفتی دوستم داری شبیه آدمک برفی

وطفلی کودک قلبم زکامی سخت میگیرد

تو از گرمای بیزاری شبیه آدمک برفی

دلم تنهاست مثل تو دلم اینجاست مثل تو

ودراین آخر کاری شبیه آدمک برفی  

 

 

شعر "سال نو میلادی و عید کریسمس مبارک"

میلاد مسیح و عید کریسمس

عید است و شادی

نه عید نوروز

جشن مسیحاست

نامش , کریسمس

آغوش مریم

نوری مبین است

بس می درخشد

آن روح ماهش

بلبل زشادی

با صد ترانه

بر شاخه شاخه

هی می زند پر

فصل زمستان

چه نوبهاری است

دشت و دمن شد

با غنچه زیبا

شبنم به گلها

ناز است و غلطان

رویایی گشته است

دنیای گلها

تن پوش روشن

هرجا صفا یی است

از سوز سردی

آنجا نمایان

صد لاله در باغ

بر سبزه حالی است

این لطف و رحمت

از آن الله است